ما چاره عالمیم و بی چاره تو*

ساخت وبلاگ
اگه گیر یه مساله ای افتادید که حل نمیشه، سوالی، باگ نرم افزاری، مدار لاینحلی،... هر چی، حتی مشکلات خانوادگی :-) به جای این که خودتون رو خفه کنید و لاینقطع در مساله غوطه ور بشین، همین حالا کار رو متوقف کنید و بروید بخوابین! به مغز بیچاره تون اجازه بدین که آشغال ها رو بذاره دم در* :-) راهی که برای من جواب داد، Delegate** بود، یکی از Dهای ماتریس آیزنهاور برای اولویت بندی که هیچ وقت استفاده نمی کردم، به معنای واگذار کردن کارهای غیرمهم ضروری به یه نفر دیگه، به این ترتیب که وقتی اونقدر از درست شدن مک بوک نازنینم ناامید شده بودم که به فکر خریدن یه لپ تاپ دیگه افتادم که وسط اون اغتشاش فکری، سرباره ی داغونی بود، صابر پیشنهاد داد یه ایمیل بزنم به آقای سین سین و ازش بخوام یا برام لپ تاپ بخرند یا  یکی از لپ تاپ های شرکت رو بدهند به من یا... در نتیجه بار مساله از دوشم برداشته شد تا دریافت جواب رییس و نشستم سر کار و در کمتر از یک ساعت مشکل رو پیدا کردم و تمام :-)  *از مجموعه سخنان گهربار باربارا اوکلی در Lea how to lea، سرفصل جالبی در coursera :-)  ** یکی از keywordهای #C که در جاوا طور دیگه ای استفاده می کنیم به همین معنای واگذار کردن! که اولین بار که فهمیدم چیه به مانند ارشمیدس اورکا گویان در کوچه ها دویدم :دی ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:51

نمی دونم چرا این طوری شدم، دلم برای همه چی و همه کس تنگ شده، دلم برای اینجا، برای وبلاگ بلاگفایم تنگ شده، برای همه دوست های قدیمی ام، برای همه اونایی که چند وقته خبر نگرفتم ازشون...  دلم برای همه پست های جولیک که هی خوندم و کامنت نذاشتم، برای کامنتی که می خواستم برای شاهنامه مترسک بذارم اون وقتی که دیدم شهناز هاجر شد، برای تمام کامنت هایی که برای پست های بیت کوین دکتر میخواستم بذارم و اونقدر نذاشتم که بیات شد، برای پست های سرخپوستی آنا، دلبر لافکادیو و حتی مراد شباهنگ هم تنگ شده... اون قدر به کامنت ها جواب ندادم و هیچ جا کامنت نذاشتم احساس خفگی دارم، احساس می کنم یه دوشنبه دوری بود آخرین باری که توی زندگی به سبک ام اس چیزی گفتم... اونقدر برای پسر مشرقی هیچی ننوشتم که وبلاگش رو بست و رفت...  کامنت های یا فاطمه زهرا رو می بینم میرم تو فضای ماه و ماهی، بهش گفتم امتحانات رو خوب بدهی؟ نه نگفتم :-( به جولیک تولدش رو تبریک گفتم؟ نه :-( دارم به واران فکر می کنم که هر شب داره زلزله میاد و حالش رو نپرسیدم، برای آقاگل چند وقته کامنت نذاشتم؟  :-( احوال آبجی کوچیکه گندم، سه قلوهای توکا، پرسیدم فیلوسوفیا داره چی کارا   می کنه برا رفتن؟ برایش آرزوی موفقیت کردم؟ نه :-( احوال پروژه آشنا رو پرسیدم؟ نه :-( پرسیدم یلدا چه خبر؟ نه :-( چرا؟ چرا دوشنبه قبل یادم رفت پست بذارم؟ چرا اون چهار روز اون طوری ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:51

دکتر لیلی بعد از این که با هم صلح کردیم*، خطاب به من: باید چیزهایی به لیلی بدهی بخوره که برای من و شما خوب نیست و نباید زیاد بخوریم :-))) مثلاْ کره، ماست پرچرب، هر روز گوشت ماهیچه گوسفند،‌ دقیقا همان چیزی که ما بهش میگیم کلسترول که باعث میشه دانه دانه سلول های مغزش پر و پیمون بشه :) مثلا نباید فکر کنی که پس میوه چی شد؟ پس فیبر چی شد؟ میوه و اینا به عنوان دسر،‌ اول اون چیزهایی که باعث میشه انرژی بگیره، وزن بگیره و قوی بشه، ویتامین و اینا که توی مولتی ویتامینش هست، نباید با اونها سیر بشه که مثلا سوپ گوشت اش رو نخوره... حالا اگه لیلی شد شیرخوار چاق و کلسترولش رفت بالا دیگه دکتر مسوول است :دی * با صابر قرار گذاشتیم که از کودک درون من حمایت کنیم، اولش دکتر گفت اول سوالاتت رو می پرسی یا لیلی را معاینه کنم؟ گفتم من دیگه سوالی ندارم، پشت چشمش رو نازک کرد و گفت تصمیم گرفتی سوال نپرسی دیگه؟ داشتم شانه بالا می انداختم که بله که صابر گفت که دفعه قبل ما انتظار نداشتیم از شما و هی ما گفتیم و هی اون گفت و ... در نهایت صلح کردیم :-) مخصوصاْ که از هفته قبل آنفولانزای عجیبی گرفته بود از یکی از بیمارهایش و یک هفته تمام بیمارستان،‌بخش آی سی یو بستری بود تا مرز مرگ... می گفت باید اطلاع رسانی کنند چون الان آنفولانزا اپیدمی شده و اگه مردم بدونند بیشتر رعایت می کنند.  حالا من اطلاع رسانی می کنم، می گفت ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:51

چرخه احساسات من این طور فوران می کنه:
نگرانی - > اضطراب - > خشم و پرخاشگری - > درماندگی - > افسردگی

این چند روز مچ خودم رو تو گام دوم گرفتم و نگذاشتم کار بالا بگیره! تشخیص تریگر سخت هست ولی غیر ممکن نیست و از فاجعه جلوگیری می کنه :-)


پ. ن. به نظرتون برای مسوولین کلاس آموزش مدیریت بحران بذارم، که توانایی تشخیص تریگرهاشون رو بهبود بدهند؟ :دی
ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:51

صابر عکس لیلی را فرستاده برای یه همکار قدیمی:


مخاطب مورد نظر: به به چه پسر گلی، خدا حفظش کنه براتون :-]

صابر: پسر گلی نیست :-|

مخاطب مورد نظر: چرا؟ پسر به این خوبی :-) به این گلی :-) به این آقایییییی :-)))))))) چرا پسر گلی نیست؟

صابر: چون پسر نیست :-O


ما: :-O

مخاطب: :-|


لیلی: :-))))))

ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:51

به مهلا میگم: عمه جون، تولدت هست خب، الان خانوم تولدی، بلند شو برقص :-*
میگه: نه! تولد من نیست فقط، تولد من و لیلیه :دی

دیدید بچه این قدر مهربون که روز تولدش رو با کسی شریک بشه؟ 
ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:51